پيام نسيم
ساز: پيشدرآمد ابوعطا (يك)
آواز: مژدة دلدار (دو) - كلام: حافظ
اي صبا نكهتي از خاك ره يار بيار ببر اندوه دل و مژدة دلدار بيار
نكتة روحفزا از دهن دوست بگو نامة خوشخبر از عالم اسرار بيار
تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام شمه اي از نفحات نفس يار بيار
به وفاي تو كه خاك ره آن يار عزيز بي غباري كه پديد آيد از اغيار بيار
گردي از رهگذر دوست به كوري رقيب بهر آسايش اين ديدة خونبار بيار
خامي و سادهدلي شيوه جانبازان نيست خبري از بر آن دلبر عيار بيار
شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژده گلزار بيار
كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بيدوست عشوه اي زان لب شيرين شكربار بيار
روزگاري است كه دل چهرة مقصود نديد ساقيا آن قدح آينهكردار بيار
دلق حافظ به چه ارزد به مي اش رنگين كن وانگهش مست و خراب از سر بازار بيار
تصنيف: پيام نسيم (سه) - كلام: حافظ (تفاوت ترتيب)
ز كوي يار ميآيد نسيم باد نوروزي از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
چو گل گر خردهاي داري خدا را صرف عشرت كن كه قارون را غلطها داد سوداي زراندوزي
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
چو امکان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
طريق کامبخشي چيست ترک کام خود گفتن کلاه سروري آن است کز اين ترک بردوزي
سخن در پرده م يگويم چو گل از غنچه بيرون آي که بيش از پنجروزي نيست حکم مير نوروزي
ندانم نوحة قمري به طرف جويباران چيست مگر او نيز همچون من غمي دارد شبانروزي
جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع كه حكم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي
مياي دارم چو جان صافي و صوفي ميكند عيبش خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزي
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بيا ساقي که جاهل را هنيتر مي رسد روزي
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
نه حافظ مي کند تنها دعاي خواجه تورانشاه ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي
آواز: سوداي عاشقي (چهار) - كلام: حافظ
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگذاشت يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بي قرار من سوداي دام عاشقي از سر بدر نكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من كاري كه كرد ديدة من بينظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع او خود گذر به ما چو نسيم سحر نكرد
ساز: قطعة ضربي (شش)
آواز (هفت) - كلام: باباطاهر
خوش آن ساعت كه ديدار ته وينم كمند عنبرينتار ته وينم
نهوينه خرمي هرگز دل مو مگر آن دم كه رخسار ته وينم
غم عالم همه كردي به بارم مگر مو لوك مست سرقطارم
مهارم كردي و دادي به ناكس فزودي هر زمان باري به بارم
نسيمي كز بن آن كاكل آيو مرا خوشتر ز بوي سنبل آيو
چو شو گيرم خيالت را در آغوش سحر از بسترم بوي گل آيو
فلك كي بشنو آه و فغونم به هر گردش زنه آتش به جونم
يك عمري بگذرونم با غم و درد به كام دل نگرده آسمونم
نميدونم دلم ديوونة كيست اسير نرگس مستونة كيست
نميدونم دل سرگشتة مو كجا ميگردد و در خونة كيست
آواز: درد شوق (هشت) - كلام: حافظ
دل از من برد روي از من نهان كرد خدا را با كه اين بازي توان كرد
شب تنهائيم در قصد جان بود خيالش لطفهاي بيكران كرد
چرا چون لاله خونيندل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گويم که با اين درد جان سوز طبيبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحي گريه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داري وقت وقت است كه درد اشتياقم قصد جان كرد
ميان مهربانان کي توان گفت که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردي که تير چشم آن ابروکمان کرد
ساز: چهارمضراب رخس شمشير (نه)
تصنيف: عشق نهان (ده) - كلام: صفاي اصفهاني
دل بردي از من به يغما، اي ترك غارتگر من ديدي چه آوردي اي دوست، از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد رفتي چو تير و كمان شد از بارِ غم پيكر من
بار غم عشق او را، گردون نيارد تحمل چون ميتواند كشيدن، اين پيكر لاغر من
ميسوزم از اشتياقت، در آتشم از فراقت كانون من سينه من، سوداي من آذر من
اول دلم را صفا داد آيينهام را جلا داد آخر به باد فنا داد، عشق تو خاكستر من
تصنيف: سرو خجل (يازده) - كلام: علياكبر شيدا
اي كه به پيش قامتت، سرو چمن خجل شده / سوسن و گل به پيش تو بنده منفعل شده
تا به كي از غمت گدازم / در هجرت سوزم و بسازم - اي صنم سوزم و بسازم
در عشقت، سوزم اي، نگارا / خدا را، تو كم كن، جفا را